ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

عشق فراگیر٬دوست داشته همه چیز است.در این عشق هیچ چیز استثنا نیست.همه چیز در بر گرفته می شود.یادت باشد من نمی گویم عشق کامل  ــ‌  این دو با یکدیگر بسیار متفاوت اند.قرن ها به ما آموخته اند که چگونه عشق مان را کامل کنیم اما هیچ گاه موفق به این کار نشده ایم ٬ زیرا کل این قضیه بی اساس است.عشق را نمی توان کامل کرد.کامل کردن عشق مترداف است با کشتن آن. و عشق را نمی توان کشت ٬زیرا عشق زندگی است ٬ جاودانگی و ابدیت است.عشق مرگی نمی شناسد.عشق تنها پدیده در زندگی بشر است که برتر از مرگ است. 

اما عشق فراگیر پدیده ای متفاوت از عشق کامل است. عشق کامل‌٬ شرط و شروطی در پشت خود نهان دارد که باید آن ها را تحقق بخشید.تو مجبوری طبق الگویی ویژه پیش بروی.بایدها و نبایدهای بسیاری مطرح اند ٬ امر و نهی هیی بسیار. مجبوری  کم کم کیفیت معینی از کامل بودن را پرورش دهی.اما عشق فرگیر هیچ شرط و شروطی ندارد.تنها چیزی لازم این است که تو در هر لحظه هر کاری را که انجام می دهی٬‌آن را با تمام وجود انجام دهی. از آن دست برنداری.منظور من از وتژه ی ((فراگیر)) همین است: از عشق ورزیدن دست برندار.

عشق حقیقی

 

عشق تنها امید و تنها وعده است اما همیشه پیروز است. هرگز شکست نخورده و شکست ناپذیر است . 

البته اگر این عشق حقیقی باشد.پس از چشیدن طعم عشق٬ظهور اجتناب ناپذیر است.و مراقبه دروازه ی معبد خدا را به روی تو می گشاید.

عشقی غریب

عشق تورا رها می سازد.هر قدر بیشتر عشق بورزی ٬رهاتر می شوی.در نهایت٬رهایی از ابرها را به دست می آوری. 

ابرها کاملاْ رهایند.هیچ شکل ثابتی ندارند.پیوسته دگرگون می شوند و پیش بینی ناپذیرند.لحظه ای شبیه به فیل به نظر می رسند٬ لحظه ای دیگر شبیه به پلنگ.هیچ گاه نمی دانی.لحظه ای به سمت شرق حرکت می منند‌٬ لحظه ای دیگر به سمت غرب. کاملاْ رهایند و در هیچ جا ریشه ندارند. ابرها هیچ ریشه ای در زمین ندارند ٬ از این رو هیچ وابستگی ندارد.ابرها دل بسته ی چیزی نیستند.چیزی نگران و پریشان شان نمی کند. 

عشق نیز چنین است : بدون هیچ ریشه ای ٬ بدون هیچ قید و بند ٬ چون ابر در رهایی کامل شناور است.

کشمکشی در عشق

انسان قرن ها ار دست عشق به دیرها‌٬ کوه ها و دشت ها گریخته است تا از همه ی فرصت های شکوفایی عشق دور باشد.انسان از ترس به خلوت غارها پناه برده است.نکته ای در اینجاست:عشق آشفتگی زیادی ایجاد می کند.زندگی بدون عشق با برخی راحتی ها همراه است اما این آرامش و راحتی سرد و بی روح است.بله‌٬در زندگی بدون عشق سکوت هست اما این سکوت ٬سکوتی گورستانی است که هیچ نغمه ای در آن نیست.کاملاْ بی ارزش است. 

تو باید به عشق دگرگون شوی و این باگریز امکان پذیر نیست.تو باید همه ی آشفتگی عشق را به جان بخری و در عین حال هشیار ٬ مرقب و آگاه باقی بمانی تا آشفتگی فقط در محیط پیرامون تو وجود داشته باشد و هیچ گاه نتواند به مرکز وجودت برسد و مرکز وجودت همچنان آرام بماند. 

تو باید عشق را بپذیری و در عین حال از آن آشفته نشوی.عشق با وجود خود دردسرهایی بسیار می آورد اما این دردسرها مفیدند٬زیرا در زندگی تو کشمکش ایجاد می کنند و آن گاه که تو به این کشمکش ها پاسخ دهی رشد می یابی. 

قبل از هر چیز باید ((خود)) را کنار بگذاری و از اینجاست که کشمکش آغاز می شود:((خود))به تو می آویزد و تو به آن.((خود)) قصد دارد بر همه چیز مسلط شود‌ ــ اما بر عشق نمی توان تسلط جست. 

اگر تو پایبند ((خود)) شوی‌٬ عشق از بین می رود. اگر دست از ‌((خود)) بر داری ٬ فقط در این صورت است که عشق می تواند شکوفا شود.این نخستین کشمکش است و بعد از آن کشمکش هایی جدید یکی بعد از دیگری از راه می رسند.

خدا

خدا فقط یک زبان را می فهمد ٬زبان عشق را. اگر تو به هستی او عشق بورزی٬هرچه را که لازم است به او بگویی می گویی و آن گاه دیگر لازم نیست در سر زمانی معییت٬با انجام فرایضی مشخص خدا را عبادت کنی. 

دینداری٬ فقط انجام فرایض نیست و هر گاه به رسم و آیین تبدیل شود می میرد.دینداری عشق است.زنده٫ پرتپش‌٬ پر ضربان.پس به هستی عشق بورز.خداوند هم از عشق تو آگاه خواهد شد....!

تنفس و عشق

بدن با تنفس زنده است و اگر تنفس متوفق شود بدن می میرد.روح با عشق زنده است اما بیشتر مردم روح ندارند‌٫ زیرا هیچ گاه عشق نمی ورزند٫ فقط خیال می کنند که روح دارند‌٫ ولی ندارند.البته آنان در نهان دارای روح هستند.اگر شروع به عشق ورزیدن کنند ٫ این نیروی نهان آشکار خواهد شد. 

عشق ٫ روح نهان تو را آشکار می سازد. و عشق بزرگ ترین معجزه ٬ بزرگترین جادو و بزرگ ترین راز زندگی است. هیچ چیز برتری از عشق وجود ندارد. 

اما وقتی من واژه ی ((عشق)) را بکار می برم‌٬ از آن در معانیی ویژه استفاده می کنم. این واژه مفهوم عادی ندارد . منظورم از آن همان رابطه ی عاشقانه با کل است.دوست داشتن همه چیز ٬ حتی چیزهایی که معمولاْ بی جان پنداشته می شوند.

عشق ۲

انسان بدون عشق یک عروسک بی جان است.انسان بدون عشق نه فقط واقعی نیست ٫ بلکه هنوز متولد نشده است.جسمش خارج از رحم مادرش قرار دارد اما روحش هنوز  در محیط رحمی به سر می برد.انسان بدون عشق به روی باد و باران ٫ به روی خورشید و به روی همه چیز بسته است. او همواره در ترس و وحشت به سر می برد.  

با عشق زندگی کن!هرگز با ترس مزی.

عشق

عشق چون خورشید است و فرد چون کوه یخ. 

خورشید عشق ٫ کوه یخ را ذوب می کند و دریایی پهناور به وجود می آورد. 

بنابر این ٫ جست و جوی عشق همان جست و جوی خداست ٫ زیرا عشق هم ذوب می کند و هم ویران می سازد.

حقیقت

حقیقت فقط در دسترس آگاهی ناب و بی آلایش قرار می گیرد ـ آگاهی ای که چون یک کودک پاک و ساده است.آگاهی ای که هیچ چیز نمی داند.آن گاه که تو می دانی‌٫آیینه ات پر غبار است ـ دانایی چون آیینه به خودغبار جمع می کند.آن گاه که تو هیچ چیز نیمدانی ٫سرشار از شگفتی و هیبت هستی.آیینه ات صاف و شفاف است و این آیینه ی صاف‌٫ حقیقت را باز می تاباند.

یک پیام

پیام من عشق است. پیامی ساده که هیچ پیچیدگی ندارد.هیچ آیین و تشریفات ٫ اصول اعتقادی و هیچ نظریه ای فلسفی ندارد.پیام من رویکردی است ساده و مستقیم به زندگی‌.واژه ی کوچک‌((عشق)) می تواند در بردارنده ی این پیام باشد.مسئله نیست که عاشق چه کسی باشی یا این که عشقت را نثار چه کسی کنی.مسئله این است که تو بیست و چهار ساعت شبانه روز عاشق باشی‌٫ درست همان گونه که نفس می کشی. 

عشق نیز چون نفس کشیدن به موضوع و مخاطب نیازی ندارد . تو گاهی در کنار دوستی نفس می کشی ٫ گاهی زیر سایه ی یک درخت و گاهی درون یک استخر.عشق ورزیدنت نیز باید اینگونه باشد.عشق باید درونی ترین هسته ی نفس کشیدن باشد.باید چون نفس کشیدن طبیعی باشد. 

در حقیقت٫ عشق همان ارتباطی را با روح دارد که نفس کشیدن با بدن.