ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

یادآور

تنهایی باز هم آمد 

اما این بار بی تفاوت آمد 

دیگر غم همراهش نبود 

اما رنج با او یار بود 

رنجی که همراهش بود از غم سنگین تر بود زیرا وقتی که به سراغ قلبم رفت دگر نتوانستن آن را از آنجا بیرون آورم 

خیلی سنگین است 

رنجی که یادآور تنهاییم است 

یاد آور کسی است که با خون و دل می خواستمش 

یادآور.....

خسته!!!!

آنقدر با تنهایی ام سر کردم که او نیز از من خسته شده 

دگر نمی دانم که چه کنم٬سر به کجا گذارم٬با که سخنی از دل غمگینم گویم!
خیلی خسته ام! 

از این تنهایی خسته ام!دلم می خواهد برای کسی این درد دل این درد عشق و این درد شکست را باز گویم!!!اما برای که؟!
 برای کاغذ و قلم که هرگاه او نیست برایشان داستانی از عشقمان تعریف می کنم!!! 

واقعا خسته ام!خسته!!!!

رئیس کیست!!

اگر پای عشق در میان باشد٬هیچ کس رئیس نیست.عشق است که رئیس است.هم زن و هم در عشق حل می شوند.نه مرد رئیس است و نه زن.عشق مالک هر دو نفر است.اما نه مرد آماده ی عشق است و نه زن.هر دو می خواهند عشق و معشوق را تصاحب کنند.از این رو مرد قصد دارد زن را به اسباب راحتی خود تبدیل کند و زن نیز می خواهد مرد را به اسباب راحتی خود تبدیل کند و هر دو در این کار موفق بوده اند.

چه گویم

تو از قصری گفتی که با اشک چشمانت ساختی!!!!!!!اما من از چه گویم؟!
از اینکه شب ها از ستارگان عالم نشانیت را خواستم!از مهتاب نورانی شب تصویرت را خواستم؟!
از جیرجیرک های شبانه کمکی برای بردن قلبم را به سمتت خواسته ام؟!!!!! 

چه گویم که شب دگر از دستم دیوانه است!چه گویم که دگر بی تو کسی را برای نام بردن ندارم؟!
تو بگو که من چه گویم!!
 

 

؟!؟

چرا عمل کردن به حرفی سخت تر از گفتن آن حرف است؟!!!!!!!!!!
چرا وقتی می گوید که بتوان ابدیت دوستت دارم این را نشان نمی دهد ؟  

چرا پایبند به حرف هایش نمی ماند؟؟!!! 

حتماً می پرسید که چگونه ثابت کند؟چگونه می توان نشان داد که راست می گوید؟!!
اگر کسی واقعاً دوستت داشته باشد از لحن بیان٫ از طرز نگاه٬ از احساسی که دارد آگاه می شید. 

می فهمید که آیا واقعاً به توان ابدیت دوستت دارد یا!!!! 

دید!!!خیلی آسان است!!!!
اما چرا او عمل نکرد؟!!! 

چرا حرکاتش عکس این کلمه را نشان می دهد؟؟؟!!!
واقعاً چرا؟؟!!!

زندگی

شیرین زندگی کردن می تواند یک هنر باشد .زیرا خیلی از ما انسان ها نمی توانیم زندگی را دوست داشته باشیم.با یک شکست کل زندگی خود را می بازیم در صورتی که این شکست ها تجربه ای ست که در طول زندگی آن قدر از آن استفاده می کنیم که ناخودآگاه از آن شکست احساس ژرف و پیروزی می کنیم. شکست به معنای پایان زندگی نیست بلکه به معنای کسب تجربه و ادامه زندگی است.پایان زندگی تنها زمان مرگ است زمانی که دیگر نه گوش می شنود نه چشم می بیند نه عقل و فکر کار می کند نه زبانی صحبت می کند و در کل همه ی اعضای یک فرد می می میرند.پس ناامید زندگی نکنیم که اگر چنین کنیم زندگی به تلخترین چیز ممکن تبدیل می شود. 

  

چرا

دلم گرفته 

این چه احساسی است که خستگی٬کسلی و افسردگی را در انسان ایجاد می کند؟!
دلم می خواهد که با او درد و دل کنم اما او نیست! 

به راستی چرا هنگامی که به کسی احتیاج داری او نیست؟!
چرا جز پدر و مادر و خدا کسی نیست که بتوان سخنی از دل با او گفت؟! 

چرا کسی را که دوست داری دوستت ندارد؟!
چرا؟!؟!!؟!؟!؟؟؟؟؟؟؟
 

 به راستی این چه حکایتی ست؟!!!!!!! 

 

قلبم

قلبم با یک لبخند او لبریز از شادی می شد 

با یک اشک او ویران می شد 

با یک حرف او زیر و رو می شد 

..................................

با یک یک حرف عاشقانه ی او می مرد 

با یک دغده ی او پر دغده می شد  

.............

این همه اتفاق برای قلبم افتاد اما من آه نگفتم!!!!!!!!!!!!! 

آه نگفتم و این همه درد را تحمل کردم که او را ناراحت نکنم!!!!!!!!!!!!!!!

تنهایی

تنهایی؟؟تنهایی یعنی چه؟ 

یعنی بی او بودن؟
یعنی بدون عشق بودن ؟
یعنی همدل نداشتن؟
یعنی همره نداشتن؟
یعنی همسفر نداشتن؟
واقعا تنهایی یعنی چه؟
چرا وقتی می گوییم که تنهایم احساسی پر از غم و انده به سراغمان می آید؟مگر ما خدا را نداریم؟
مگر دیگر قرار نیست با دیگران باشیم؟
مگر ما انسان ها یکدیگر را نداریم؟
پس تنهایی چه معنایی دارد؟ 

چرا ما انسان آن قدر در خودمان غرق می شویم؟
چرا تنهایی را احساس می کنیم؟
واقعا چرا؟

۲ خط موازی......!

روزی یک دبیر هندسه دو خط موازی بر روی تخته کشید:
خط بالایی عاشق خط پایینی شد و خط پایینی عاشق خط بالایی 

آن دو به یکدیگر با تمام عشق و حسرت دور بودن نگاه می کردند که............... 

که همین جا بود که دبیر بلند داد زد که ۲ خط موازی هیچگاه به یکدیگر نمی رسند.......!!!